بنام خدا
بیش از یک و نیم میلیارد مسلمان در دنیای کنونی ،با انبوهی از دشمنان قسم خورده که تنها آرزوی آنها نابودی و دفن اسلام است و بس.دشمنانی که از هر حربه ای استفاده می کنند تا کمر این دین الهی را بشکنند و برای رسیدن به این هدف ، از هیچ تلاشی دریغ نمی کند .
حمله به فرهنگ وآداب ورسوم مسلمین،کشتن انسانهای بیگناه حتی طفلهای شیر خواره،خراب کردن خانه های مردم بر سر ساکنان بی دفاع.
شاهد مثال که لازم نیست. چون خودمان هر روز شاهد هستیم .فلسطین ، افغانستان،عراق مظلوم ایران خودمان در جنگ تحمیلی و قبل از انقلاب.
حال باید دید چه چیزی برای ما با این هجمه دشمنان لازم است اتحاد یا تفرقه و دو دستگی ؟!!!
عیسی به دین خود وموسی به دین خود بودن یا همگی تحت لوای اسلام در آمدن ؟؟!!
حال که در ایام میلاد ختم رُسُل قرار داریم بهتر است از این دید هم نگاهی به این موضوع داشته باشیم که موضوع وحدت بین مسلمین تا چه اندازه برای آن حضرت مهم بود و راهکاری که ایشان برای این مسئله ارائه دادند چیست؟
بررسی سیره پیامبر گرامیاین نکته را ثابت می کند که آن حضرت به موازات گسترش توحید و یکتا پرستی در جامعه انسانی، به «توحید کلمه» یعنی وحدت امت اسلامیاهمیت زیادی میداد، و هیچ عاملی، را شکنندهتر از ایجاد شکاف در پیکر امت اسلامینمیدانست.
نمونه برای اثبات این ادعّا::
1ـ در جنگ با قبیلة «بنی المصطلق» پس از پیروزی مسلمانان بر مشرکان، میان دو نفر از مسلمانان که یکی از مهاجران و دیگری از انصار بود، درگیری لفظی رخ داد. این دو نفر به شیوه عصر جاهلی، قبیله خود را به کمک خویش طلبیدند، ندای تفرقه افکنی آنان، آن هم در سرزمین دشمن شکست خورده به گوش پیامبر (ص) رسید، و فوق العاده او را متأثر ساخت. پیامبر فرمود: به این نداهای خبیثانه، اعتناء نکنید، اینها شعار جاهلی است آنگاه برای زدودن اندیشة تلخ گروه گرایی از مغز آنان، در همان لحظه که نیمروز گرم بود، فرمان حرکت داد و پس از طی مسافت طولانی که کاملاً بیسابقه بود فرمان فرود صادر شد و از فرط خستگی، همه را خواب ربود، به گونهای که پس از بیداری، از آن حادثة تلخ، چیزی جز به صورت کمرنگ در خاطره ها وجود نداشت.پیامبر (ص) با این تدبیر بار دیگر به جامعه وحدت بخشید. (سیره ابن هشام 3/303)
2ـ جوانان اوس و خزرج که پیش از اسلام در مدینه، با هم در جنگ و ستیز بودند، پس از اسلام وحدت و اتحاد خود را باز یافته و برادرانه با هم زندگی میکردند. روزی در بیرون مسجد پیامبر، دور هم حلقه زده بودند و گل میگفتند و گل میشنیدند، یکی از سران یهود ساکن مدینه به نام «شاس» از دیدن این منظره سخت ناراحت شد، جوانی یهودی را تحریک کرد که وارد حلقه آنان شود و با تجدید خاطره های تلخ جنگهای دو قبیله در عصر جاهلیت، تخم نفاق در میان آنان بیفشاند، آن جوان یهودی نقش خود را به خوبی ایفاء کرد، به گونهای که در پایان همان جلسه، کار به نزاع و درگیری کشید، و جوانان هر دو گروه، دست به قبضة شمشیر بردند و نزدیک بود که درگیری آغاز شود، وقتی پیامبر از ماجرا آگاه شد، خود را به میان آنان رساند و با ندائی بلند گفت:
«الله! الله! أبِدعوی الْجاهلیةِ وأَنا بَینَ أَظْهُرکم بَعْد أنْ هَداکُم اللهُ بالأسلامِ و أکرمَکُم به و قَطَع به عنکُم أمرَ الجاهلیة واستنقذکم من الکفر والّف بین قلوبکم»؟
[شما را به خدا! شما را به خدا! آیا با این که من در میان شما هستم، ادعاهای جاهلیت را زنده میکنید در حالی که خدا شما را به وسیلة اسلام هدایت کرد، و گرامیداشت و روابط عصر جاهلیت را برید، و شما را از کفر نجات داد. و دلهایتان را به هم نزدیک ساخت؟]
سخن پیامبر(ص)مانند آب سردی بود که بر شعله های آتش ریخته شود، جوانان هر دو گروه فهمیدند که فریب فتنه گری جوان یهودی را خورده و وحدت را به نزاع تبدیل کرده اند آنوقت برخاستند و دست یکدیگر را به عنوان برادری فشار داده و به آغوش گرم وحدت پناه بردند. (سیره ابن هشام2/250)
حال باید ببینیم که چرا دشمنان از وحدت ما می ترسند و دائما به دنبال ایجاد تفرقه هستند ؟
چرا فلسطین این همه سال دارد از حق خودش دفاع می کند اما .....؟
چرا عراق بی دفاع هنوز هم پوتین های سربازان آمریکایی را در خود تحمل می کند ولی توان خارج کردنشون ...؟
چراافغانستان هنوز ذلت میزبانی استکبار را سالیان سال به دوش می کشد؟؟؟
و چرا های دیگه